سلام. دیروز بعد از سه ساعت مدام روی صندلی بودن و صحبت کردن با مشتری (برای اینکه مشکل دستگاهش رو از راه دور حل کنم)، مخم جوش آورد! بنابراین دوباره گوشی رو برداشتم و به مهدی زنگ زدم!! همون ده دقیقه اول که داشتیم حرفهای با ربط و بیربط میگفتیم، پس مغزم قفلی زد روی درست کردن اعداد تصادفی!!! یدفه بحثو عوض کردم و گفتم اگه من بتونم یه رشته اعداد تقریبا تصادفی برات درست کنم به دردی میخوره؟! راستش مهدی اول تو یه باغ دیگه بود، ولی کمکم که دادهها رو براش درجا درست کردم و فرستادم، اونم قفلی زد رو قضیه! مدتها بود دلم تنگ شده برای این دیونه بازیامون. (هرچند که مهدی و من امیدواریم از توش یه چیز قشنگ در بیاریم)… در آخر و به قول جدیدیا: مرسی که هستی 🙂
چهاردهم اسفندماه ۱۳۹۸،
زنجان.
Pingback: عددهای تصادفی، کارهای غیر تصادفی | نامههایی به باد