سلام، وقتتون بخیر و دلتون به شادی باشه ایشالا… یادمه هر ساله عادتی داشتم که در آخرین ساعات سال مروری کنم بر کارهایی که انجام دادم، عادتهایی که داشتم و هر مورد باربط و بیربط دیگه که دوست داشتم نوشته بشن!
– امسال سال تغییرات اساسیای بود برام… احساس میکنم مرتضی قبلی رو کوبیدم و یه دونه جدید و نوشو راهی بازار کردم! D:
مرتضی جدید رو بیشتر دوست دارم. به نظرم سفت و سختتر شده و ازون سوسولی که بوده یکم فاصله گرفته. آدم صبورتری شده، علاوه بر این شنونده مهربونتری نسبت به حالت قبلی هست (به بیان دقیقتر کمتر آمپر میچسبونه و داغ میکنه!!). دوره آموزش سربازی و آقتاب داغ تابستونش باعث شد دچار خودشناسی اجباری بشم، تمرین سخت نیروی زمینی ارتش جسمم رو ساخت و در نهایت آمادهام کرد برای تغییرات بعدی. به طرز فوقالعادهای این دو ماه چسبید به من و سرحالم آورد (البته قابل ذکره یکی از دلایل اصلیش این بود که دغدغه بعد این دوره رو هم نداشتم).
– تو سالی که گذشت با خودم قرار گذاشته بودم که یه ورزش رزمی رو پیگیری کنم، زبان ترکی رو یاد بگیر، بیشتر راه برم (برای ورزش و تفریح) و مقالههای جدید بدم! که فقط متاسفانه قسمت راه رفتنش به تحقیق پیوست!! به جای اینها بیشتر تو شرکت کار کردم. روزهایی بود که تا ۱۶ ساعت هم حضور داشتم.
– امسال برای اولین بار تو دانشکده فیزیک خودمون درس دادم. تجربه جالبی بود.
– تو روز دانشجویان دکترای دانشکده، برای اولین بار در زندگیم برای تمام افراد حاضر در آمفی تئاتر پر شده، از درونیترین احساساتم گفتم. از تجربیات قلبی خودم، بدون حذف و سانسور. خوشحالم ازین بابت.
– برای چندین بار در زندگیم محکم کوبیده شدم زمین، دوبارش در کمتر از یک هفته. صبح زودی که بیدار بودم و داشتم کارامو انجام میدادم که خبر شهادت سردار سلیمانی رسید، و یک هفته بعدش که مشخص شد هواپیمای مسافربری رو خودمون مورد هدف قرار داده بودیم. یادمه صبح زود از خواب بیدار شده بودم و درازکش داشتم به اخبار نگاه مینداختم، که خبرهای تایید از همه طرف هجوم آورده بودند. چند دقیقه غرق افکارم بودم، آخرش به خودم گفتم امروز مرد میخواد که از جاش بلند بشه و به راهی که داره میره امید داشته باشه. من او مرد بودم؟ شما دوستان چطور؟!…
– همیشه دوست داشتم مظهر امید باشم، نه در جامعه بلکه برای خانواده و دوستان و جمعهای کوچک خودمون. تو این سالی که گذشت تمام تلاشمو کردم و حتی از جایی به بعد چند برابرش هم کردم. اینکه چقدر موفق بودم را فکر کنم شماها بیشتر بتونید به من بگین تا خودم. ولی میتونم اضافه کنم که از کار خودم راضیم، از تلاشم و اینکه در آخر بعد از این همه اتفاقات عجیب (که نه فقط برای جامعه ما بلکه برای کل بشریت رخ داده) هنوز هم به راهی که دارم طی میکنم امیدوار هستم.
– عملا امسال مجبور شدیم نقل مکان کنیم به یه خونه دیگه، کار سنگینی بود و از مهنوش بابت صبر و همدلی زیادی که کرد ممنونم.
– همچنین مهنوش امسال یه سفر طولانی رو تجربه کرد، بدون من. ممنون بابت شکیباییات و تشکر.
– به مانند هر ساله، دوست داشتم سیب و پرتقال رو با هم بخورم!! به نظرم ترکیب مزههاشون فوقالعاده میشه، حالمو خوب میکنه.
– امسال بیشتر فوتبال بازی کردم و به لطف ورزشهای دوره سربازی تونستم بعد از حدود هفت سال از مهره دفاعی بودن به پست اصلی خودم (بازی سازی در وسط زمین) برگردم.
۲۹ اسفندماه ۱۳۹۸، کمتر از یک روز مانده به سال تحویل.
