هوالحق،
شاید سالیان پشت سرهمی هست که کنارت نبودم و برایت هدیه تولد نگرفتهام، ولی همیشه در این روزها برایت بهترینهارو از خدا آرزو کردهام. آرزو کردهام که برایت برادر باشم، در سختیها و خوشیها… تولدت مبارک عزیز دل برادر.

تبریک
هوالحق،
شاید سالیان پشت سرهمی هست که کنارت نبودم و برایت هدیه تولد نگرفتهام، ولی همیشه در این روزها برایت بهترینهارو از خدا آرزو کردهام. آرزو کردهام که برایت برادر باشم، در سختیها و خوشیها… تولدت مبارک عزیز دل برادر.

محرم الحرام
سلام و عرض ادب. امیدوارم عزاداریهاتون قبول باشه ایشالا…
چند روز هست که قصد نوشتن در این رابطه دارم ولی چه نوشتهای میتونه بهتر از سخن خود امام (ع) باشه؟!
پس در روز عاشورا و قبل از شروع جنگ این چنین میشود:
“… پس خود آن حضرت به نفس نفیس مقدّس بر شتر خویش و به قولی بر اسب خود سوار گردید و از ایشان بخواست که ساکت شوند، پس ساکت شدند. آنگاه امام علیه السّلام حمد و ثنای الهی نمود و ذکر خدا به آنچه که ذات مقدّس حق را سزاوار است به جا آورد و بر ملائکه و انبیا و مُرسلین، درود فرستاد و در گفتار و طلاقت لسان، شرط بلاغت بیان را به نهایت رسانید. سپس این کلمات را فرمود: ای مردم! زیان و سختی بر شما باد! هر آینه آن هنگام که سرگردان و حیرانید از ما طلب فریادرسی کردید. پس ما مرکب های خود را راندیم و با شتاب به سویتان آمدیم از برای آنکه به فریادتان برسیم. ولی شما بر روی ما شمشیرمیکشیدید که آن شمشیر از خود ما در دست شما بود، و شعله ور نمودید بر سوزانیدن ما آتشی را که ما خود بر سوزانیدن دشمنان خود و دشمنان شما، افروخته بودیم. ای مردم! شما جمع شدهاید برای یاری و نصرت آنانکه اعدای شمایند و همراه شدید بر ضرر و هلاکت آن کسانی که فی الحقیقه دوستان و خیر خواهان شما بودند. با آنکه بنی امیّه هیچ عدل و دادی در میان شما واقع نساختند و هیچ گونه آرزوی شما را بر نیاوردند. آرام باشید و پا از گلیم خود بیرون نگذارید. چندین وای بر شما باد! ما را فرو گذاشتید و یاری ما را ترک نمودید در حالتی که هنوز شمشیرها از غلاف بیرون نیامده و دلها آرام است و رأیها بر شعله ور شدن اثر جنگ استوار نگردیده بود. همانا خود به سوی فتنه شتافتید مانند مگسی که پرواز کند و از هر کرانه بر فساد گرد آمدید و همدیگر را خواندید مانند پروانه که بر آتش فرو ریزد. خدایتان از رحمت دور کناد. ای ناآزاد مردان این امّت و بی نام و ننگان طوائف و بی اعتنایان به کتاب خدا و تحریف کنندگان کلمات حقّ و خویشاوندان گناه و ریزهای آب دهان شیطان و خاموش کنندگان چراغهای سنّت و هدایت. آیا این جماعت بنی امیّه را مددکارید و از نصرت چون ما اهل بیت دوری میجویید؟ همانا کار شما همین است. به خدا سوگند که غَدْر و مَکْر شما قدیمی است و بیخ درخت وجودتان بر غَدّاری بسته شده و بر مَکّاری شاخه برآورده است. همانا آن درخت پلیدی را مانید که چون باغبان و آن کس که آن را پرورش داده، از آن تناول کند گلویش را سخت فرو گیر و اگر ستمکار از آن غاصبانه خورد بر ایشان گوارا شود. اینک عبیداللّه زنازاده فرزند زنازاده پا استوار نموده که من یکی از دو مطلب را اختیار نمایم. یکی کشته شدن و دیگری ذلیل او بودن. اختیار ذلّت و خواری از سجیّه ما بسیار دور است نه آن را خدا و رسولش بر ما میپسندد و نه مؤمنان پاک دین و نه آن دامنها که از لوث دنائت پاکیزه است و نه صاحبان همّت عالیه و نه آن نفوس که دریغ دارند و ترجیح نمیدهند فرمانبرداری نانجیبان را بر آنکه چون جوانمردان بزرگ همّت در میدان جنگ به مردانگی کشته گردند. آگاه باشید که من با این عشیره خویش با وجود یاران کم، برای جنگ با شما آمادهام ؛ پس آن سرور مردان روزگار و فرزند حیدر کرّار وصل نمود کلام خود را به ابیات فروه بن مسیک مرادی : «(فَاِنْ نَهْزِمْ…(؛ یعنی هرگاه ما را غلبه و نصرت نصیب گردد و دشمن را شکست دهیم، شیوه ما از قدیم ظفر یافتن بر خصم بوده و اگر مغلوب و مقتول شویم، شکست خوردن از جانب ما نخواهد بود؛ زیرا عادت ما بر جُبْن و بد دلی نیست بلکه مرگ ما رسیده و نوبه ظفر یافتن به مقتضای گردش روزگار، دشمنان ما را بوده است وشیوه روزگار بر آن است که اگر شتر مرگ سینه خویش را از در خانه مردمانی بلند نمود و از آنجا جابرخاست ناچار بر در خانه دیگری خواهد نشست و زانو بر زمین خواهد زد. بزرگان قوم من از دست شما دچار مرگ نشدند، چنانکه در قرنهای دیرین نیز مردم دچار مرگ گردیدهاند. اگر پایندگی در دنیا مر پادشاهان را میسّر بودی، البتّه ما نیز پایدار بودیم و چنانکه اگر بقاء مردمان کریم را ممکن باشد، ما نیز در دنیا باقی بودیم. پس به شماتت کنندگان بگو که از مستی غرور به خود آیند و از شماتت ما خودداری نمایند. زیرا مرگی که ما را در بر گرفته، آنها را نیز در بر خواهد گرفت». امام حسین علیه السّلام پس از خواندن این اشعار فرمود: به خدا سوگند! پس از این فتنه که انگیزید و خون مرا به ناحق بریزید، کامران نخواهید بود الاّ به اندازه آن مقدار که کسی بر اسب نشیند، که دور زمانه بر شما دگرگون شود و روزگار مانند سنگ آسیا، شما را به گردش آورد و چنان در اضطراب افکند که در سرگردانی مانند چرخی باشید که گرد محور خود بگردد. و اینکه خبر دادم، عهد و پیمان پدر بزرگوارم امیرمؤمنان علیه السّلام است که از جدّم رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله فراگرفته بود خطابات حضرت نوح علیه السّلام را که به قوم خود می گفته، آن گروه را به همان کلمات مخاطب فرمود که اکنون شما آرای خود را مصمّم باشید و شُرکای خود را که از برای خدای تعالی قرار دادهاید، فراهم آورید. پس از این، بدی و شئامت کارتان بر خودتان مخفی نخواهد ماند. سپس حکم خویش بر من جاری نمایید و مرا چنانکه نمیخواهید مهلت دهید، ندهید که من توکّل بر خدایی نمودهام که پروردگار من و شماست و هیچ چرندهای نیست مگر اینکه زمام امرش در دست پروردگار است. خداوندا، باران رحمت را از ایشان بازگیر و سالهای قحط و خشکسالی را مانند سالهای خشکسالی عصر حضرت یوسف علیه السّلام بر این مردم بگمار و جوان بنی ثقیفی را بر آنها مسلّط کن که شرب ناگوار مرگ را به آنها بچشاند. زیرا این مردم به ما دورغ گفتند و ترک یاری ما نمودند و تویی پروردگار ما و بر تو توکّل کردیم و به تو رو آوردهایم و بازگشت هر بندهای به سوی تو خواهد بود…”

این دو اثر رو بسیار دوست دارم. امیدوارم برای شما هم اثر گذار باشه: ۱) نوحه حسین فخری، ۲) نوحه محسنزاده.
عددهای تصادفی، کارهای غیر تصادفی
سلام…
داشتم به این فکر میکردم که چطوری با کلمه «برادر» و «عدد تصادفی» یه پست بنویسم!! راستش ماجرا ازینجا شروع شد که در همون اوایل همهگیری کرونا (حدود بهمن ماه ۱۳۹۸)، گوشی به دست به مهدی زنگ زدم و گفتم، دادا اینجا تو آزمایشگاه یه دادههایی بهدست میارم که شاید به دردت بخورنو؟! و یه ربع ساعت براش توضیح دادم که قضیه چی هست، ولی اون برق و درخشش رو تو چشاش ندیدم. من دهن سرویس به جای اینکه ول کن خان داداش بشم، دو ساعت دیگه براش کد زدم و خود بنده خداش رو هم وسط میدون برنامه نویسی آوردم تا کلی تست اولیه روی دادهها انجام دادیم و در آخر هر دو قانع شدیم که این دادههای خام شاید برای تولید عددهای تصادفی واقعی (TRN) مفید باشن! و ازینجا به بعد عاشقانه کار کردیم.
در تعطیلات عید نوروز به روزی دوازده تا شانزده ساعت کار هم رسیدیم. کار کردن با مهدی همیشه آرزوم بوده، از وقتی که یادمه. کنار مهدی بودن بهم آرامش و انگیزه میده، و برادریش آدم رو در بر میگیره، عمیق از انتهای وجودت.
در نهایت و با تلاشی که بیشتر به دوش مهدی بوده، تونستیم به کل مجموعه سختافزار، نرمافزار و سایت تولید دادههای تصادفی واقعی دست پیدا کنیم (و بیشتر اینها از صفر یادگرفته و ساخته شدن). اگه روی عکس زیر فشار بدین مطمئنا ناراضی نخواهید شد! 🙂
قابل ذکر هست که ما اولین ارائه دهنده این نوع خدمت در ایران هستیم.
ممنونت، از صمیم قلب. چسبید حسابی.
در آخر باید بگم که این شروعی هست برای ما!

پ. ن:
– اگر به هر علتی علاقهمند به این موضوع شدهاید، ما با کمال میل در خدمتتون هستیم (در زیرنویس سایت RandN.ir آدرس اینترنتی هردوی ما درج شده است).
– شما در هر روز قابلیت دانلود کردن صد و بیست و پنج هزار بایت داده کاملا رندوم از سایت RandN.ir را دارید.
– اگر در کارهای تحقیقاتیتون احتیاج به حجم بیشتری از این دادهها دارید، لطفا حتما با ما تماس بگیرید. ما با علاقه فراوان و بدون در نظر گرفتن فواید مالی در خدمت شما هستیم.
– لطفا اگه از این دادهها در هر فعالیتی استفاده کردهاید، حتما حتما حتما ارجاع دهی دقیق و علمی به سایت RandN.ir رو رعایت کنید. ممنونیم.
– این پست عملا در ادامه پست صحبتهای تصادفی، دادههای تصادفی است.
!لذت بردن
سلام…
حس فوقالعادهای هست که قسمتی از تاریخ بشی. دومین طراح و تولید کننده تجاری جابهجاگرهای نانومتری فیدبکدار به بوسیله بلور پیزوالکتریک (در کشور) و اولین در کیفیت، پایداری مکان در محدوده [۴+:۴-] نانومتر. قدم بعدی رسیدن به محدوده جهانی [۱+:۱-] است.

و من عاشق کارم هستم.
صحبت روزانه
سلام… هر روز کلی وقت میذاریم و با افراد مختلف صحبت میکنیم. افرادی که دوست داریم باهاشون صحبت کنیم و یا حتی برعکسش علاقمند به این کارشون نیستیم. صحبت کردن انرژی و انگیزه به ما آدمها میده، آروممون میکنه و یا اعصابمون رو بهم میریزه… صحبت کردن راهی برای عمیقتر شدن شناخت ما انسانها از همدیگه هست. ولی به شخصه خیلی وقتا نمیخوام از وجوه زندگی دوستانم بیشتر بدونم. نمیدونم این حس چقدر برای شما آشنا هست ولی مثل اینه که نخواین در زندگی دیگری سرک بکشین حتی اگه خودش هم اجازه بده. وقتی با من صحبت میکنین مثل اینه که من هم با شما دارم اون کار تجربه میکنم (اینکه چرا تو زندگیم اینطوری شدم رو نمیدونم). ولی مطمئنا تجربیاتی هست که به هر دلیل تو زندگیم بهشون علاقهای ندارم. پس چرا باید در این موردشون با شماها شریک بشم؟! چرا باید بدونم حتی شما این کارهارو انجام دادین؟! چرا با گفتن جزییات مختلف زندگیتون باعث میشین که از شما دورتر بشم؟! چون وقتی که بدونم شما کارهایی رو انجام دادین به ناچار مجبورم بنابر منطق و عقلم عمل کنم.
این پست صرفا یه درد و دل ساده بود، همین.
ممنونم.

درخت کهنسال
سلام… چند دقیقه پیش نشسته بودم پشت میز اتاق خونه مامان و پدر، داشتم با کامپیوترم کار میکردم و آهنگ گوش میدادم که مادربزرگم از در اومدن تو و گفتن که: “حال پسر گلم چطوره؟”، و رو سرم دست کشیدن. منم دستشون گرفتم، چند ثانیه بعد هم رفتن… اما آرامش عمیقی هست که تا انتهای وجودم رو در برگرفته… دم همه پدربزرگا و مادربزرگا گرم و خدا حفظشون کنه.
۵ فروردینماه ۱۳۹۹.

آخرین ساعات
سلام، وقتتون بخیر و دلتون به شادی باشه ایشالا… یادمه هر ساله عادتی داشتم که در آخرین ساعات سال مروری کنم بر کارهایی که انجام دادم، عادتهایی که داشتم و هر مورد باربط و بیربط دیگه که دوست داشتم نوشته بشن!
– امسال سال تغییرات اساسیای بود برام… احساس میکنم مرتضی قبلی رو کوبیدم و یه دونه جدید و نوشو راهی بازار کردم! D:
مرتضی جدید رو بیشتر دوست دارم. به نظرم سفت و سختتر شده و ازون سوسولی که بوده یکم فاصله گرفته. آدم صبورتری شده، علاوه بر این شنونده مهربونتری نسبت به حالت قبلی هست (به بیان دقیقتر کمتر آمپر میچسبونه و داغ میکنه!!). دوره آموزش سربازی و آقتاب داغ تابستونش باعث شد دچار خودشناسی اجباری بشم، تمرین سخت نیروی زمینی ارتش جسمم رو ساخت و در نهایت آمادهام کرد برای تغییرات بعدی. به طرز فوقالعادهای این دو ماه چسبید به من و سرحالم آورد (البته قابل ذکره یکی از دلایل اصلیش این بود که دغدغه بعد این دوره رو هم نداشتم).
– تو سالی که گذشت با خودم قرار گذاشته بودم که یه ورزش رزمی رو پیگیری کنم، زبان ترکی رو یاد بگیر، بیشتر راه برم (برای ورزش و تفریح) و مقالههای جدید بدم! که فقط متاسفانه قسمت راه رفتنش به تحقیق پیوست!! به جای اینها بیشتر تو شرکت کار کردم. روزهایی بود که تا ۱۶ ساعت هم حضور داشتم.
– امسال برای اولین بار تو دانشکده فیزیک خودمون درس دادم. تجربه جالبی بود.
– تو روز دانشجویان دکترای دانشکده، برای اولین بار در زندگیم برای تمام افراد حاضر در آمفی تئاتر پر شده، از درونیترین احساساتم گفتم. از تجربیات قلبی خودم، بدون حذف و سانسور. خوشحالم ازین بابت.
– برای چندین بار در زندگیم محکم کوبیده شدم زمین، دوبارش در کمتر از یک هفته. صبح زودی که بیدار بودم و داشتم کارامو انجام میدادم که خبر شهادت سردار سلیمانی رسید، و یک هفته بعدش که مشخص شد هواپیمای مسافربری رو خودمون مورد هدف قرار داده بودیم. یادمه صبح زود از خواب بیدار شده بودم و درازکش داشتم به اخبار نگاه مینداختم، که خبرهای تایید از همه طرف هجوم آورده بودند. چند دقیقه غرق افکارم بودم، آخرش به خودم گفتم امروز مرد میخواد که از جاش بلند بشه و به راهی که داره میره امید داشته باشه. من او مرد بودم؟ شما دوستان چطور؟!…
– همیشه دوست داشتم مظهر امید باشم، نه در جامعه بلکه برای خانواده و دوستان و جمعهای کوچک خودمون. تو این سالی که گذشت تمام تلاشمو کردم و حتی از جایی به بعد چند برابرش هم کردم. اینکه چقدر موفق بودم را فکر کنم شماها بیشتر بتونید به من بگین تا خودم. ولی میتونم اضافه کنم که از کار خودم راضیم، از تلاشم و اینکه در آخر بعد از این همه اتفاقات عجیب (که نه فقط برای جامعه ما بلکه برای کل بشریت رخ داده) هنوز هم به راهی که دارم طی میکنم امیدوار هستم.
– عملا امسال مجبور شدیم نقل مکان کنیم به یه خونه دیگه، کار سنگینی بود و از مهنوش بابت صبر و همدلی زیادی که کرد ممنونم.
– همچنین مهنوش امسال یه سفر طولانی رو تجربه کرد، بدون من. ممنون بابت شکیباییات و تشکر.
– به مانند هر ساله، دوست داشتم سیب و پرتقال رو با هم بخورم!! به نظرم ترکیب مزههاشون فوقالعاده میشه، حالمو خوب میکنه.
– امسال بیشتر فوتبال بازی کردم و به لطف ورزشهای دوره سربازی تونستم بعد از حدود هفت سال از مهره دفاعی بودن به پست اصلی خودم (بازی سازی در وسط زمین) برگردم.
۲۹ اسفندماه ۱۳۹۸، کمتر از یک روز مانده به سال تحویل.

زمستان
سلام… همه زیباییهای یک زمستان به یاد ماندنی در حال تمام شدن هست، فعلا. دلم برایت تنگ میشود رفیق.
۲۹ اسفندماه ۱۳۹۸.
